گیمنت: نقد بازی Tales from the Borderlands
اینجا روابط به طرز استادانهای روایت میشود. تاثیر گزاری شخصیتها روی ذهنیت مخاطب، فلشبکهایی برای روایت گذشتهی آنها، استفاده از المانهای داستانسرایی مدرن از جمله عواملی هستند که باعث میشود ریش و قیچی همیشه دست مخاطب بماند تا بتواند هر آن گونه که دوست دارد کاراکتری که در ذهنش میپروراند را با نسخهی واقعی مطابقت دهد.
Tales from the Borderlands در نگاه اول دقیقا همان چیزی است که من دنبالش بودم؛ تکیه بر داستان غنی سری «سرزمینهای مرزی» و چیره شدناش بر گیمپلی آن هم توسط سازندهای که دو سالی میشود حسابی جای خودش را میان علاقهمندان به عناوین ادونچر باز کرده است و ما آن را با عناوین اپیزودیکی مثل «مردهی متحرک» و «گرگی در میان ما» میشناسیم. اثر جدید استودیوی تلتیل نیز قرار است در قالب پنج اپیزود متوالی مراحل انتشارش را بگذارند و البته نه ربطی به کامیکهای ورتیگو و یا داستان آخرالزمانی دارد و نه قرار است ما را به دنیای «بازی تاج و تخت» سوق بدهد. این بازی دقیقا همان چیزی است که یک طرفدار پر و پا قرص سرزمینهای مرزی میتواند به عنوان یک پشتوانهی داستانی به آن تکیه کند.
شاید اگر از آن دسته که با گان پلی و سبک و سیاق سری به طور کلی مخالف هستید، با بازی ارتباط عمیقتری را حس کنید زیرا غایت بازی راضی کردن طرفداران از نظر داستانی بوده؛ حداقل از نظر من اینطور به نظر میرسد. گیرباکس سخت مشغول کار روی پروژهی جدیدش که یک عنوان بر پایهی اصلی بازیهای چندنفره سبک همکاری تیمی است کار میکند که Battleborn نام دارد و عجیب هم نیست که اگر اولین بار است اسمش را میشنوید. بازی خیلی سر و صدای زیادی به پا نکرده و تبلیغات چندانی در حاشیهها به چشم نمیخورند. از طرفی بنا بر ساخت نسخهی پس-پیش درآمد (The Pre-Sequel) توسط شعبهی استرالیای 2K Games میتوان حدس زد که اگر هم گیرباکس در حال کار روی نسخهی سوم سرزمینهای مرزی نیست (که البته هست) سخت مشغول کار بوده که سعی کرده وقفه میان بازیهایش را با اعتماد به سبک کاری تلتیل در زمینهی داستانسرایی حل و فصل کند.
داستان بازی در هایپریون روایت میشود و بعید به نظر میرسد تا انتهای فصل اول نویسندگان سعی در ایجاد تغییری در این باره کنند. میت ریس (Meet Rhys) جوان بلند پروازی که ظاهرا به خاطر انتقام جویی از شخصی که باعث خراب کردن مقام و درجهاش و دزدیدن مبلغ ده میلیون دلاری در داستان با فیونا زنی با شخصیت خاکستری و فریبکار آشنا میشود. اینجا روابط به طرز استادانهای روایت میشود. تاثیر گزاری شخصیتها روی ذهنیت مخاطب، فلشبکهایی برای روایت گذشتهی آنها، استفاده از المانهای داستانسرایی مدرن از جمله عواملی هستند که باعث میشود ریش و قیچی همیشه دست مخاطب بماند تا بتواند هر آن گونه که دوست دارد کاراکتری که در ذهنش میپروراند را با نسخهی واقعی مطابقت دهد.
در Tales from the Borderlands تمامی عناصر دست به دست هم دادهاند تا شاهد داستانی واقعگرا باشیم. حقایق, دروغها، شخصیتهای خاکستری. اینها همه جزوی از داستان بازی هستند چه در نسخهی گیرباکسی و چه حالا نسخهی تل تیلی. در همین زمینه سعی و تلاش سازنده برای این که شخصیتها و داستان عمق بیشتری داشته باشند، دیدنی است. مخصوصا تاکید روی صداگذاری و استفاده از شخص کاربلدی مثل تروی بیکر – بهعنوان صداپیشهی ریس – برای صداپیشگی یک شخصیت عوضی که همراه با مضامین خاصهی استودیوی تلتیل است. در واقع شخصیت ریس را میتوان تعریف ویژگیهای جک خوشتیپه (Handsome Jack) از پرسپکتیوی نو دانست. در سمت دیگر صداپیشگی شخصیت فیونا بر عهدهی لائورا بایلی است که پیشتر صدایش را در نقش کاراکتر «باس» در Saint’s Row 4 شنیده بودیم.
با این حال که تلتیل تمام تلاش خودش را به کار بسته که فضا کاملا با هایپریون و لوکیشنهای سری همخوانی داشته باشند اما داستان، روایتی دیگر دارد به شکلی که نیازی به بازی کردن نسخههای اصلی برای درک داستان و اتمسفر ندارید و اگر هم تا به حال سرزمینهای مرزی بازی نکردهاید با فضای آن در دقایق نخست بازی بیشتر خو میگیرید. با این حال اما ساختار اصلی داستان خودش را حفظ کرده و فعلا در همین اپیزود اول پدیدهای به اسم رشته رشته شدن داستان اتفاق نمیافتد. سازندگان سعی بر این موضوع داشتهاند که اگر حداقل داستان نسخههای اصلی را در این بازی پیاده نمیکنند اما شخصیتهای خاکستری داستان هر کدام نمونهای از شخصیتهای اصلی سری باشد که به یکی از نمونههای بارز آن در پاراگراف قبلی اشاره شد.
اما سبک اصلی تلتیل که باعث شده آثارش بیشتر به سمت فیلم سوق کنند تا بازی، در Tales from the Borderlands نیز ادامه پیدا کرده است تا جایی که گاهی اوقات واقعا احساس میکنید پای یک فیلم سینمایی نشستهاید و محدودیتهایی در گیمپلی که مثل فصل دوم «مردهی متحرک» باید فقط از QTEهای پیش پا افتاده در درگیریهای مهم استفاده کنید. هر چند که خلق یک تجربهی ناب همیشه از جمله اصول بازیسازی است و مواردی از این قبیل را میتوان به بالا بردن آدرنالین در تک تک سکانسهای اکشن بخشید ولی گاهی اوقات این کلیدزنیها حسابی باعث اعصاب خردی مخاطب میشوند و بازی برای گشت و گذار در محیط هیچ جذابیتی را از خود نشان نمیدهد.
در قسمتهای کوتاهی از بازی هم تجربههای متفاوتی را احساس میکنید مثلا وقتی بازی از شما میخواهد حین جستجوی محیط اطراف برای یک سری آیتم خاص از چشم سایبورگی ریس استفاده کنید و یا هنگام پیدا کردن پول از فیونا کمک بخواهید. اینها لحظاتی جزئی هستند که در آن کمی از کژوال بودن بازی کاسته شده ولی در کل این بازی (یا حداقل این ایپزود از Tales) چندان عمق خاصی از حیث گیمپلی ندارد و صرفا مخاطب در حتا لحظات مهم بازی هم احساس یک موجود اضافی و جاپرکن پشت مانیتور را میکند تا یک شخصیت بوردرلندز در دنیای پاندورا!
اما در نهایت با وجود تمامی ایرادات وارده Tales from the Borderlands شروعی خوب و محکم برای این مجموعه است و توانسته به خوبی از زیر استانداردهای کیفی یک بازی خوب تلتیلی گذر کند اما به نظر کمکاریهایی نیز از نظر عمق گیمپلی توسط سازندگان به چشم میخورند که البته میتوان حدس زد که المانهای انحصاری بازی از این نظر هنوز جای کار را برای تلتیل در ادامهی راه بازتر گذاشته و میتوان انتظار داشت که در اپیزودهای بعدی شاهد عمق بیشتری در مبارزات و جستجو در محیط باشیم. اگر شما از آن دسته هستید که با بازیهای قبلی تلتیل از این نظر ارتباط برقرار کردهاید Tales میتواند بازی خوبی برای آشنایی با دنیای پاندورا (اگر هم که با آن آشنایی دارید چه بهتر!) باشد ولی در غیر این صورت اگر به نظرتان در این بازی نسبت به «مردهی متحرک» و «گرگی در میان ما» QTE کمتری را میبینید به نظرم سراغ آن نروید.