غولهای تکنولوژی چه بلایی سر شغلها و آینده ما خواهند آورد؟
غولهای تکنولوژی هر روز بزرگتر خواهند شد و به نظر میرسد این رشد توقفی نخواهد داشت. اما سوال اصلی اینجاست که این رشد بیوقفه چه تاثیری در آینده خواهد داشت؟
همچنان باورپذیر نیست که چگونه شرکتهای تکنولوژی طی سالهای اخیر به غولهایی این چنین تبدیل شده باشند. این شرکتها اساسا دنیای اقتصاد را در کنترل خود دارند. ده یا پانزده سال پیش تنها مایکروسافت بود که این سلطه عظیم را داشت و از نظر سلطه اقتصادی بین بزرگترین کمپانیهای دنیا بود. اما حال قضیه فرق دارد و شرکتهایی همچون اپل، الفابت (شرکت سرشاخه گوگل)، آمازون و فیسبوک نیز به این لیست اضافه شدهاند. اساسا این شرکتها در مدت زمانی کوتاه به موفقیت فراوانی رسیدند و سوال اصلی اینجاست که این رشد بیوقفه تا کجا پیش خواهد رفت و چه تاثیری بر تجارتها و بازار کار خواهد داشت؟
طی دهه اخیر این شرکتها تاثیر عظیمی بر روی اقتصاد تجارتهایی همچون ژورنالیسم، موسیقی، انتشارات و سینما داشتهاند. تاثیراتی که این شرکتها داشتهاند چهره این تجارتها را کاملا تغییر داده و این امور مجبور بودهاند که خود را با استانداردهایی که این شرکتها تعریف کردهاند هماهنگ کنند.
مسئله پیش رو این است که در دهه آینده با ظهور تکنولوژیهای وابسته به هوشمصنوعی چه اتفاقی برای بیزنسهای خدماتی مانند صنعت حمل و نقل یا عرضه دارو رخ خواهد داد؟ به عنوان مثال شرکت گلدمن سکز به تازگی گزارشی منتشر کرد که اعلام داشت خودروهای بدون راننده که دستاوردی هستند که شرکتها تسلا، اپل و گوگل روی آن فعالیت دارند، در یک یا دو دهه آینده حدود 300 هزار شغل در آمریکا را نابود خواهند کرد. این رویداد طبیعتا از آمریکا آغاز خواهد شد اما مطمئنا به قارههای دیگر نیز سفر خواهد کرد.
آیا ما برای مقابله با حجم بیکاری که توسط هوشمصنوعی به وجود خواهد آمد آماده هستیم؟ سیاستمداران آمریکایی که میتوانند کنترل اصلی روی این شرکتها را داشته باشند از حل مسئله طفره میروند. به عنوان مثال وزیر خزانهداری آمریکا طی مصاحبهای اعلام کرد:
« به نظر من این مسئله برای آینده بسیار دور است. نابود کردن شغلها توسط هوشمصنوعی متعلق به آینده دور است و مشخصا مسئلهای است که در رادار فکری من نیست!»
البته وزیر خزانهداری تنها است و حتی مارک اندرسن که یک سرمایهگذار خصوصی است در نشستی در کالیفرنیا این مسئله را بدین صورت بیان کرد:
« هر 25 سال یا 50 سال این ترس میان مردم شکل میگیرد که زمان آن رسیده و حال کامپیوترها جای ما را خواهند گرفت. به نظرم این نگاه غلط است و چنین اتفاقی رخ نخواهد داد و فقط ترس بیهوده است.»
فعلا بحث ما این نیست که کدام طرف قضیه درست است و چه اتفاقی رخ خواهد داد، اما مسئله بعدی این است که شرکتهای بزرگ برای رقابت با یکدیگر با سرعت هر چه تمامتر به سمت هوشمصنوعی میروند و دولت آمریکا هیچ نظارتی بر این شرکتها ندارد؛ هیچ سیاست تازهای اتخاذ نشده و هیچ لایحهای نیز تصویب نشده است! تکنولوژی دیجیتال بر روی زندگی و کار و تجارت همه آدمهای روز زمین تاثیر گذاشته و وجودش برای ما حیاتی است تا راحتتر امور را در دست بگیریم، اما مسئله این است که نوع طراحی، عملکرد و ساخت این تکنولوژیها هیچوقت به رایگیری گذاشته نشده است. این تصمیمات تنها توسط یک سری از مدیران ارشد شرکتهایی مانند گوگل، فیسبوک، آمازون و دیگر شرکتها گرفته میشود و به عنوان یک محصول به مردم عرضه میشود. اساسا مردم نمیتوانند در پروسه تولید دخالت کنند تا نظر خود را تثبیت کنند.
چه کسی پیروز نبرد هوشمصنوعی است؟
شرکتهای تکنولوژی همه در تلاش هستند تا بازار هوشمصنوعی را از آن خود کنند. شرکتهایی که فعلا شروع خوبی داشتهاند عبارتند از: «فیسبوک، گوگل و آمازون». Kai-Fu Lee به تازگی در مقالهای در نیویورک تایمز در این باره گفت :
«هوشمصنوعی تجارتی است که هر چقدر قدرتمندتر باشی قویتر ظاهر خواهی شد. هر چقدر اطلاعات و دیتای بیشتری در اختیار شرکت باشد، محصول بهتری خواهید داشت. با محصول بهتر دیتا بیشتری جمعآوری خواهید کرد. با دیتای بیشتر میتوانید تیم بهتری جمعآوری کنید و با تیم بهتر محصول بهتری خواهید داشت!»
همچنین گذشته از این بحث، بزرگان تکنولوژی به سختی در تلاشند تا وارد دیگر بخشهای اقتصاد و تجارت شوند. آمازون ماه پیش اعلام کرد که قصد دارد شرکت Whole Foods را که یک سوپرمارکت مواد غذایی زنجیرهای است را خریداری کند. شرکت Alphabet Verily قصد دارد تا یک سری دستگاه سلامتی و پزشکی تولید کند که از مانیتور کردن گلوکوز تا جراحی رباتیک را شامل میشود. همچنین بخش خودرو این شرکت یعنی Waymoنیز در حال کار بر روی Avis است که به عنوان یک خودرو خودکار وارد بازار شود. همچنین فیسبوک نیز قصد دارد تا برند خود را گسترش دهد و میخواهد حتی سریال تلویزیونی تولید کند.
قدرت از کجا شروع شد؟
دقیقا میتوان تاریخ این حکمرانی را به آگوست 2004 نسبت داد. گوگل توانست با فروش سهام خود 1.9 میلیارد دلار درآمد کسب کند. تا پایان آن سال سهم گوگل از موتور جستجوها 35 درصد، یاهو 32 درصد و MSN تنها 16 درصد بود. امروز تحت حمایت الفابت سهم گوگل 87 درصد در آمریکا و 91 درصد در اروپا است. در سال 2004 آمازون 6.9 میلیارد دلار سود خالص فروش داشت. اما در سال 2016 این رقم به 136 میلیارد دلار رسیده و این شرکت 65 درصد فروش آنلاین کتابها را در اختیار دارد. در زمینه شبکههای اجتماعی نیز فیسبوک و زیرمجموعههایش مانند واتزاپ و اینستاگرام 75 درصد بازار آمریکا را در دست دارند.
این چنین سودآوری برای شرکتهای تکنولوژی باعث شده تا یک سری رویداد زنجیرهوار دیگر نیز رخ دهد و یک سری بازار دیگر تحت تاثیر باشند. به عنوان مثال از سال 2000 صنعت ضبط موسیقی از سالی 20 میلیارد سودآوری به سالی 8 میلیارد سودآوری رسیده است. در زمینه روزنامههای آمریکایی نیز، شاهد سقوط از درآمد سالانه 65.8 میلیارد دلار در سال 2000 به 23.6 میلیارد دلار در سال 2013 بودیم! یعنی سقوطی بیش از دو برابر! در آمریکا فروش کتابها اما همچنان همانگونه است اما این بدین خاطر است که فروش کتاب کودکان باعث شده تا ضرر فروش کتاب بزرگسالان جبران شود.
گوگل حال تبدیل به یک شرکت بزرگ مدیا شده و توانسته در طی 13 سال یعنی از سال 2003 تا سال 2016 از رقم 1.5 میلیارد دلار درآمد به 90 میلیارد دلار برسد. این شرکت 79.4 میلیارد دلار تنها از راه تبلیغات درآمد دارد و فیسبوک نیز 26.9 میلیارد دلار از بازار تبلیغات را از آن خود کرده است.
شاید با خود فکر کنید زمانه عوض شده و مردم کمتر اخبار را دنبال میکنند! اما اینگونه نیست. مردم همانند پیش اخبار را دنبال میکنند، موزیک خود را همان مقدار گوش یمکنند و حتی شاید بیش از پیش به سمت فیلم و تلویزیون کشیده شدهاند. اما این میان درآمد همچنان همانند پیش است و این میزان درآمد بیشتر به سوی شرکتهای تکنولوژی روانه میشود تا تولیدکنندگان محتوا و پول کمتری نصیب صاحب اثر خواهد شد.
در سه ماه سوم سال 2016 فیسبوک و گوگل سر هم، حدود 90 درصد درآمد تبلیغات دیجیتال را در دستان خود داشتند. بقیه رقبا به جز یک سری شرکت در چین نتوانستند بیش از 3 درصد را از آن خود کنند.
این میان ضرر بزرگی به تولیدکنندگان رسیده و همین اواخر گروهی به نام News Media Alliance که نماینده روزنامههای کانادایی و آمریکایی است قصد داشت تا از طریق کنگره برایشان فرصتی ایجاد شود تا بتوانند با فیسبوک و گوگل سر یک میز بنشینند و در رابطه با سودآوری، اطلاعات مشتریان و پخش اخبار مذاکره کنند.
حال قدرت گرفتن گوگل و فیسبوک در زمینه تبلیغات تنها بازار را برای دیگر عرضهکنندگان از نظر تعداد تبلیغ خراب نمیکند، بلکه باعث میشود تا میزان دیده شدن تبلیغات نیز کمتر شود. AdNews در گزارشی که به تازگی منتشر کرده بیان میکند که تبلیغاتی که در فیسبوک منتشر میشود نسبت به تبلیغاتی تلویزیونی کمتر دیده میشوند و میزان دیده شدن این تبلیغات تنها دو درصد است! به زبان سادهتر یعنی اگر شما در حال اسکرول کردن فیسبوک خود باشید و 2 ثانیه روی یک تبلیغ بایستید، تبلیغ یه بازدید خواهد خورد! حال مقایسه کنید با تبلیغات تلویزیون که حداقل 30 ثانیه کامل باید تماشا شود.
حال محاسبه کنید که حتی صدا نیز در این دو ثانیه روشن نبوده است! این نماد کامل ارسال اطلاعات اشتباه و غلط است و همچنان جای تعجب دارد که چرا آژانسهای تبلیغاتی برای این تبلیغات پول خرج میکنند. اما موج امروز این است و شرکتها به نظر میرسد که تسلیم موج شدهاند و به حرفهای پلتفرم غالب گوش میکنند. حتی گوگل و فیسبوک هیچ شخص ثالثی را به عنوان ناظر آمار و داده خود ندارند و تمامی اطلاعات را خودشان منتشر میکنند. امری که در تلویزیون بیسابقه است و باید یک نهاد بر روی تبلیغات و بازخورد تبلیغات در تلویزیون نظارت داشته باشد.
سلطه گوگل و فیسبوک باعث شده تا این دو شرکت تبدیل به نهادهایی شوند که نیازی به گزارش به دولت خودشان نداشته باشند. به مثال در طی دوران انتخابات آمریکا این دو شرکت مورد حملات بسیاری قرار گرفتند که چرا بسیاری از اخبار جعلی را منتشر و بازتاب دادهاند. در فیسبوک بسیاری با اکانتهای مختلف اقدام به انتشارات اطلاعات جعلی کردند و در این رابطه فیسبوک تنها به نشر یک بیانیه و پاک کردن پستها بسنده کرد. اما مسئله اینجاست که فیسبوک به راحتی میتوانست با ردیابی آیپی دستورات دیگری را اتخاذ کند.
همچنین گوگل نیز در سرویس AdSense خود شاهد چنین اطلاعات جعلی بود اما گوگل نیز کاری نکرد. طبیعتا گوگل نیز دسترسی به آیپی و حتی اطلاعات شماره حساب بانکی منتشرکنندگان اخبار جعلی را دارد!
چشم ناظر
شاید یکی از مهمترین بحثهای موجود بحث حریم شخصی در فضای مجازی باشد. درست است که بسیاری از ما بسیاری از جزئیات شخصی خود را در صفحات مجازی همچون فیسبوک و اینستاگرام منتشر میکنیم اما این انتخابی است که خود ما کردهایم و کسی به زور اطلاعات را از ما نگرفته است. اما بحث تازه این است که با قدرت بیشتری که کمپانیها کسب میکنند و سرویسهای جدیدی که خلق کردهاند این ذهنیت را کم کم به کاربران منتقل میکنند که حریم شخصی خود را کنار بگذارند.
به عنوان مثال در گوشی شما یک قدم شمار وجود دارد. درست است که قدمهای شما دقیقا اندازهگیری خواهد شد اما اوج گرفتن دستگاههای سلامتی و ارسال اطلاعات به سرورهای کمپانیها میتواند نقض حریم شخصی با انتخاب خود شما باشد. اینگونه تمامی شرکتهای بیمه میتوانند به اطلاعات سلامت شما دسترسی داشته باشند و این شرکتها باشند که برای سلامتی و هزینههای درمان شما تصمیم میگیرند.
یکی از بزرگترین اختراعات متعلق به فیسبوک است که تلاش دارد با نفوذ به سیستم اعصاب انسان پیامها را از طریق مغز به دیگران منتقل کند. شاید در نگاه اول جذاب به نظر برسد که دیگر نیاز نسبت با کسی حرف بزنید یا برای رساندن یک پیام تایپ کنید اما تصور کنید که هوشمصنوعی فیسبوک به ذهن شما نفوذ کند و اطلاعاتی که شما در ذهنتان ذخیره کردهاید را به راحتی بیرون بکشد!
گوگل با Google Assistant وارد بازی هوشمصنوعی شده است. این “دستیار شخصی” بر روی دستگاههای اندرویدی و همچنین دستگاههای Google Home و Android Wear نیز فعال است. هر چقدر که ما بیشتر به این دستیار نیاز پیدا کنیم در اصل اطلاعات شخصی بیشتری از فعالیتهای روزانه خود را در اختیارش قرار میدهیم و گوگل به راحتی قادر به مطالعه اطلاعات ما خواهد بود. البته چندی پیش گوگل اعلام کرد که دیگر کاری به جیمیل کاربران ندارد اما بعد از این همه مدت مطمئنا این شرکت اطلاعات کافی را جمعآوری کرده تا هر زمان که دلش خواست تبلیغات مورد نظرش را روز سر کاربران خراب کند!
خطوط اخلاقی کم کم از هویت کمپانیها در حال محو شدن است و حتی هنگامی که الفابت روی کار آمد شعار پیشین گوگل یعنی “خبیث نباش” از بین رفت. باید این تلنگر به شرکتها زده شود که کجا قرار است خطوط اخلاقی را رعایت کنند و آیا تا به حال این خطوط را رد نکردهاند؟ در زمانه امروزی به نظر میرسد که شعار همگی شرکتها این است : «چه کسی قدرت متوقف کردنم را دارد؟»
Kai-Fu Lee به عنوان یکی از سرمایهگذاران بخش هوشمصنوعی باور دارد که شرکتهای بزرگی که دست در توسعه هوشمصنوعی دارند باید به فکر شغلهایی که از بین میبرند باشند و با همکاری دولتها به این افراد کمک کنند. راهحل این مسئله نیز بالا بردن مالیات این شرکتها و حمایت بیشتر از افراد بیکار است.
طبیعتا این یک ایدهآلی است که شاید کمی محال به نظر برسد اما این شرکتها باید به فکر تولید شغلهای جدید باشند و یک برنامه خوب را با کمک دولتها برای افراد آسیبپذیر تدارک ببینند.
به عنوان مثال اتحادیه اروپا چندی پیش گوگل را 2.7 میلیارد جریمه کرد و آن هم بدین خاطر که نتایج جستجوهایی که برای فروش محصولات در این سرویس ظاهر میشدند سود زیادی به این شرکت میرساند. باید در دیگر کشورها نیز این اتفاق رخ بدهد و باید شاهد این باشیم که شرکتها از درآمدشان این مالیاتها را نیز پرداخت کنند.
پیش از این نیز شاهد این بودهایم که هنگامی که دولت آمریکا نظارت بهتری روی “سیلیکونولی” داشته پیشآمد مناسبی رخ داده است. به عنوان مثال در سال 1956 دولت شرکت AT&T را موظف کرد که محصولات اختصاصی خود را مانند سیستم سلولار را به دیگر شرکتها به صورت مجانی عرضه کند و از پی همین قوانین بود که شرکتهایی همچون Motorola، Intel و Comsat بیرون آمدند.
در سال 1970 شرکت IBM نیز با دولت وارد یک پرونده 13 ساله شد که در آخر موظف شد تا اجازه دهد دیگر شرکتها نیز از نرمافزارش برای توسعه PC بهره ببرند و این پروژه به بیل گیتس و پل آلن محول شد. IBM همچنان باور داشت که سود در سختافزار است اما با ظهور ویندوز و مایکروسافت تاریخ رقم خورد.
در سال 1998 نیز مایکروسافت همه را مجبور میکرد تا از Internet Explorer استفاده کنند و دولت با پروندهای باعث شد تا این تفکر از بین برود و شاهد ظهور مرورگری بزرگ همچون گوگل کروم بودیم.
درسی که از تاریخ “سیلیکونولی” بیرون میآید این است که در چنین شرایطی که یک تکنولوژی تازه روی کار آمده است باید قوانین خاصی برایش وضع گردد که به پیشرفت آن کمک کند و همچنین از تخریب رقابت جلوگیری شود.