گیم‌نت: نقد بازی سریالی The Walking Dead فصل دوم – مزرعه حیوانات!

آخرین قسمت از فصل دوم بازی سریالی مردگان متحرک که فصل اول آن دو سال پیش توانست عناوین زیادی از جمله “بهترین بازی سال” را از آن خود کند، اواسط هفته‌ی گذشته منتشر شد. به همین علت تصمیم‌ گرفتیم تا در گیم‌نت این هفته نگاهی به فصل دوم این بازی بیندازیم.

11

آخرین باری که یک بازی ماجرایی اشاره و کلیک با داستان درست و حسابی بازی کرده بودم درست خاطرم نیست. اما یک چیز را خیلی خوب می‌دانم: فصل اول مردگان متحرک به خوبی خاطره‌ی بازی‌های ادونچر کلاسیک را در من زنده کرد و انگار همان حس را داشت. بازی پنج قسمتی ساختار شکنی که با تکیه بر روایت درست سینمایی و استفاده از داستان غیرخطی متکی بر رفتار بازی‌کننده، توانست خود را در میان برترین بازی‌های سال مطرح کند. با این‌که بازی با ادونچرهای کلاسیک فاصله داشت، اما با حفظ و استفاده از المان‌های متعددی از این دست بازی‌ها که کم کم فراموش شده بودند، توانست به خوبی با مخاطب ارتباط برقرار کند و تیرش را به هدف زد.

2_sides_clementine___the_walking_dead_season_2_by_super_eistee_74-d6sb0to

در سال 2012 که بالاخره حاصل قرارداد منعقد شده بین «رابرت کرکمن» و استودیوی «تل‌تیلز» منتشر شد، شاید کمتر کسی فکرش را می‌کرد که با چنین بازی استخوان‌دار و قدرتمندی روبرو شویم. شاید بسیاری از ما منتظر یک اقتباس آبکی و وارفته از سریال مردگان متحرک و بازخوانی داستان “ریک و رفقا” بودیم (البته این اتفاق بعدا افتاد!) اما تل‌تیلز راه دیگری را پیش گرفته بود. خلق دو شخصیت ماندگار اصلی و چند کارکتر حساب‌شده در آغاز داستان‌سرایی این استودیو در دنیای مردگان متحرک، شاید کلیدی‌ترین و مهم‌ترین کاری بود که این استودیو انجام داد. این شد که بازی تا اپیزود پایانی در فصل اول به خوبی پیش رفت و «لی» و «کلمنتاین» در ذهن ما ماندگار شدند. در فصل دوم، قرار بود تل‌تیلز از آن‌چه در گذشته کاشته برداشت کند. اما آیا میوه‌ی فصل اول بازی تا تابستان امسال به ثمر رسیده بود؟

«کلمنتاین» شخصیت اصلی و کلیدی ماجراست. از همان ابتدا بازی حول این محور چرخید و اتفاقات بر اساس خوش‌آمد و نفع و ضرر این دختر بچه می‌افتادند. بدین ترتیب حتی در فصل اول که بازی‌کننده کنترل کلمنتاین را بر عهده نداشت هم این شخصیت مهم‌تر از همه بود و ناخودآگاه بر روی رفتار بازی کننده بیشترین تاثیر را داشت. در فصل دوم سازندگان تصمیم گرفتند تا با حذف «لی» که در پایان فصل اول بازی جانش را فدای دختر قصه کرده بود، کلمنتاین را این بار مستقیما وسط میدان قرار داده و اتفاقات را از دریچه‌ی نگاه او روایت کنند.

housedivided4

قاعدتا برای تحقق این مسئله باید دنباله‌ی داستان کلمنتاین را بگیریم. سازندگان در فصل اول اینقدر دانه پاشیده بودند که حالا برای درو کردن مشکلی نباشد! بدین‌ترتیب کلمنتاین در مسیر خود به دو شخصیت شناخته شده از قبل یعنی «امید» و «کریستا» برخورد می‌کند و ماجرا ادامه می‌یابد. این اتفاق در طول این فصل مجددا تکرار می‌شود و در مسیر با «کنی» -که از فصل اول او را می‌شناسیم- آشنا می‌شویم. داستان بازی مجددا بازی‌کننده را بر سر دوراهی‌های تصمیم‌گیری قرار می‌دهد و طبق آن‌چه گیمر انجام می‌دهد جلو می‌رود تا در نهایت به سرانجام برسد.

اما در فصل دوم نیز شخصیت‌های اصلی و فرعی زیادی معرفی می‌شوند. کلمنتاین برای زنده ماندن ناچار است با افرادی همراه شود که هر یک در این دنیای بی رحم گیر افتاده و همه‌ی آن‌ها سختی کشیده‌اند. ورود کلمنتاین به گروه‌های مختلف در طول فصل دوم نسبت به فصل اول اصلا عمق و تاثیرگذاری لازم را ندارد. بدین‌ترتیب، همراهی کلمنتاین با افراد مختلف در طول داستان باید برای او یا گروه دیگر یک “نفع مادی” داشته باشد تا منطق داستانی بازی پا برجا بماند. این یعنی دیگر خبری از رابطه‌ی عمیق عاطفی و انسانی حاکم بر همراهی «لی» و «کلمنتاین» نیست و این خود، یکی از بزرگترین نقصان‌های فصل دوم است. این در حالی است که در این‌جا این بازی را حتا با یک بازی دیگر هم مقایسه نمی‌کنیم و آن‌چه قیاس می‌شود مربوط به گذشته‌ی همین فرنچایز و همین برند است. حال اگر بخواهیم بازی را با سنگ محک “The Last of Us” به چالش بکشیم، قطعا پیروز نخواهد بود.

TWD_Season2_Trailer

شخصیت‌های جدید بازی همچنان خوب معرفی می‌شوند و تاثیر مستقیم ابتدایی خوبی بر بازی‌کننده دارند. اما این میزان از تاثیرگذاری در پرداخت شخصیت‌ها رنگ می‌بازد و باز هم خبری از شکل گرفتن یک ارتباط عمیق درست نیست. پس باید به جای این‌که بر بعد انسانی ماجرا تکیه کنیم تا جذابیت و کشش در داستان ایجاد شود، به چیز دیگری متوسل شویم. این اتفاق برای مردگان متحرک افتاده است و برای جبران این کمبود، برای هر شخصیت یک خرده پیرنگ پس زمینه تعیین شده است. یعنی هر شخصیت داستان خود را دارد و سختی‌هایی را پشت سر گذاشته است. «لی» را به یاد بیاورید! با این‌که یادمان هست او هم گذشته‌ای داشت و اتفاقاتی برای او و خانواده‌اش افتاده بود و حرف‌هایی پشت سرش بود، اما اولین تصویری که از او در خاطرمان هست، قطعا هیچ یک از این‌ها نیست بلکه تصویری از رابطه‌ی او با کلمنتاین است. اگر همین مسئله را با فصل دوم و مثلا شخصیت «ربکا» مقایسه کنیم، قطعا به چیزی بیشتر از “حامله بودن” و “خیانتی” که باعث کشته شدن همسرش می‌شود نخواهیم رسید. این یعنی بازی در پرداخت درست شخصیت‌ها و شکل دادن محور انسانیت در این فصل لنگ می‌زند.

این مسئله اما به شدت قابل اغماض است. از این‌جا که بازی از ابتدا به ما نشان می‌دهد اوضاعی که بر دنیا حاکم است، بسیار بدتر شده و دیگر جای هیچ امیدی نیست. بازی از دقایق اولیه پروسه‌ی ناامن سازی محیط و انسان‌ها را آغاز می‌کند و خیلی زود شما را متوجه می‌سازد که “درست است کلمنتاین یک دختر بچه است، اما دنیا به او یاد داده که چگونه دوام بیاورد و مثل بزرگ‌ها رفتار کند” و این را خیلی خوب در ذهن شما تحکیم می‌کند. بعد از آن بازی با آن‌چه برای ما روایت می‌کند سعی در فهماندن این مطلب به ما دارد که “دنیا خراب تر از این است که عواطف و ارزش‌های انسانی دیگر باقی مانده باشند” و این از تک تک دیالوگ‌های اشخاص مختلف و از تمام اتفاقاتی که در آن اتمسفر تاریک،‌ سیاه و مه گرفته می‌افتند مشخص است. در ادامه بازی با استفاده از زوایای دوربین کاملا حساب شده و کاملا سینمایی به شما می‌فهماند که “در این دنیا نمی‌شود به هیچ کس اعتماد کرد”. دیگر دنیای متمدن در کار نیست، آن‌چه هست مزرعه‌ی حیوانات است! و این پیام نهایی بازی در فصل دوم و همان شعاری است که سازندگان از ابتدا بر روی آن تاکید داشته‌اند. پس مردگان متحرک در محقق کردن هدف خود توفیق داشته است؟

structure-gaming-the-walking-dead-season-2-episode-1-review-fantasy-turn-based-strategy-images-the-walking-dead-season-two-a-telltale-games-series-wallpaper

حقیقت این است که فاصله‌ی ما به عنوان “بازی‌کننده” با اتفاقات بازی زیاد شده و در عوض فاصله‌ی روایت با ما به عنوان “تماشاگر” کم شده است. تاثیری که این مسئله بر کلیت بازی می‌گذارد از دو جنبه قابل بررسی است. ابتدا از نظر تاثیری که داستان بازی بر ما می‌گذارد و سپس از نظر میزان سرگرم‌کنندگی گیم‌پلی. در تیتراژ ابتدایی بازی می‌بینیم که عنوانی برای “نویسنده‌ی داستان تعاملی” در نظر گرفته شده است. این نشان می‌دهد که سازندگان بازی علاقه دارند بازی خود را تعاملی و نه دارای گیم‌پلی نشان بدهند. ممکن است این طور برداشت شود که در طول فصل دوم اولویت با داستان بازی و اتفاقاتی است که روایت می‌شوند و نه میزان تعامل و کنش و واکنشی که بازی‌کننده برقرار می‌سازد. این برداشت می‌تواند کاملا درست باشد. اما نمی‌تواند راضی‌کننده باشد. چرا که در فصل اول، ما شاهد میزان بیشتری از تعامل، تاثیرگذاری و ادونچر بودیم و حالا که بسیاری از المان‌های ماجراجویی حذف شده‌اند، حق داریم راضی نباشیم. این‌جا هم بازی را با هیچ بازی دیگری مقایسه نمی‌کنم، کافی است تا سکانس “راه انداختن قطار” در قسمت سوم از فصل اول بازی را به یاد بیاورید و آن را با هر ادونچر کلاسیک یا مدرنی که می‌شناسید مقایسه کنید! میزان گیم‌پلی بازی در فصل دوم به حداقل ممکن رسیده است و این در حالی است که از جذابیت داستان به شدت کاسته شده و اوقات زیادی را باید به تماشای صحبت‌های این و آن در بازی بگذرانیم و منتظر باشیم تا بازی از ما بخواهد تا یک کلید را بفشاریم. به طور مثال در مورد قسمت اول که از نظر من بدترین قسمت از بازی است می‌توان گفت:

“در قسمت اول فصل دوم مردگان متحرک، روند مشخصی در پیش گرفته شده که می‌تواند خرابی به بار آورد. شما به تماشای یک سکانس به شدت پرداخت شده و تحسین‌برانگیز می‌نشینید و منتظر فرمان بازی برای فشردن کلیدی هستید تا پس از این که با موفقیت انگشت مبارک را یک، یا چند بار روی «دکمه» فشردید، پخش سکانس بعدی آغاز شده و دوباره تماشا. این‌جا موقعی است که می‌شود یک نارنگی هم خورد! فقط باید حواستان باشد که «چه کسی چه می‌گوید» و شما «چه جواب می‌دهید» و در آخر هم قطعا از داستان راضی خواهید بود و شاید مثل من در رویارویی با برخی از لحظات بازی به خوبی احساساتی شوید.

اما انتقال این حس واقعا از طریق چه فرمی صورت گرفته است؟ با این‌که هنوز هم که هنوز است تعریف دقیقی از «حد» و «اندازه» و «میزان» لازم گیم‌پلی نداریم، و کسی معلوم نکرده –یا اگر هم کرده اجبار نکرده- که چقدر باید تعامل در میان باشد، اما می‌شود از روی «حس» خوبی و بدی جنس را تشخیص داد!”

Walking_Dead-_Season_Two_gameplay

از طرف دیگر نمی‌توانیم منکر این باشیم که کمتر شدن فاصله‌ی روایت به واسطه‌ی سینمایی‌تر شدن کارگردانی بازی و نبود وقفه‌های آزاردهنده‌ی گیم‌پلی -اگر از دریچه‌ی دیگری نگاه کنیم- باعث شده است تا داستان برای ما بسیار مهم شود. با این‌حال باید حواسمان باشد که قرار است “بازی کنیم” و نه این که “فیلم ببینیم و هر چند دقیقه یک بار یک کلید هم فشار بدهیم” و بازی تا اواخر قسمت سوم به همین سمت می‌رفت تا این‌که روند اتفاقات تغییر کرده، بازی از حالت یکنواختی خارج شد و تصمیماتی وارد داستان شدند که سرنوشت‌ساز و حیاتی بوده و همین امر کمک به سزایی در حفظ شدن چارچوب و ساختار اصلی بازی کرد.

نمی‌توان گفت که از بازی راضی هستیم، اما نمی‌شود این روایت بی نقص و فوق‌العاده را ندیده گرفت. علاوه بر آن، بازی در فصل آخر تکان شدیدی به ما می‌دهد و با ارائه‌ی سه پایان متفاوت، نشان می‌دهد که هنوز برای حضور مؤثر بازی‌کننده تلاش می‌کند. با این‌که میزان این تلاش و در پی آن میزان تاثیرگذاری بازی‌کننده بر روی بازی در فصل اول بیشتر بود، اما حالا قرار نیست آن اتفاقات تکرار بشوند. به نوعی می‌توان گفت که با پدیده‌ی کاملا نویی طرف هستیم. در واقع بازی در روایت غیرخطی خود نسبت به فصل اول یک تغییر اساسی کرده است: به زبان ساده، انتخاب‌های فصل اول بازی سر راه شما قرار می‌گرفتند تا اتفاقات متفاوتی رقم بخورند و بازی‌کننده برای دیدن نتیجه‌ی هر تصمیم هر قسمت را چند بار بازی کند؛ اما در فصل دوم انتخاب‌ها برای این به وجود آمده‌اند که بازی‌کننده نتیجه‌ی تصمیم خود را ببیند و به آن پایبند باشد. روشی که فصل دوم بازی در پیش گرفته است هیچ‌گونه حسی در بازی‌کننده برای تکرار بازی و انتخاب گزینه‌ی متضاد ایجاد نمی‌کند. حالا این حسن است یا نقص، مستقیما به شما و سلیقه‌ی گیمریتان بستگی دارد.

بد نیست اندکی از جنبه‌های روایی بازی فاصله بگیریم و به آن‌چه فرم بازی را سر و شکل می‌دهد بپردازیم. بازی به مانند گذشته در این فصل نیز به سبک گرافیکی سل-شید خود پایبند مانده و نزدیکی خود با کمیک‌ را حفظ کرده است. این نوع گرافیک شاید برای بازی‌کنندگان کنسول‌ها خوشایند نباشد، اما برای کاربران پی‌سی و تبلت‌ها کاملا راضی‌کننده است. البته باید اذعان کرد که بازی در سبک خود از گرافیک بالایی برخوردار است و کیفیت بالای گرافیکی آن به هیچ وجه قابل کتمان نیست. شاید در ابتدای فصل اول بازی این مسئله را برخی از بازی‌کنندگان به عنوان یک ضعف می‌دانستند ولی در ادامه و بعد از آشنایی با هویت بازی و ریشه‌ی این سبک گرافیکی با آن کنار آمدند.

TWDS2EP2-4-10

همچنان طراحی محیط‌های باز، فضاهای بسته و آیتم‌ها در بازی استادانه صورت می‌گیرد. طراحی شخصیت‌ها و تفاوت‌های جزئی ظاهریشان با قبل به شدت خود در آمده و کاملا به جا و تاثیرگذار است. از طرف دیگر، جوی که با اصرار طراحان بازی بر روی یک میزان مشخص از نور و استفاده‌ی آن‌ها از تعدادی رنگ مشخص ایجاد شده است، ستودنی است. این یعنی بازی در این قسمت موفق بوده است و کمتر ایرادی به آن وارد است. شاید وضوح بیش از حد آیتم‌های ماجرایی در طراحی صحنه‌های بازی را بتوانیم گردن طراحان آن بیندازیم که البته اساسا کار اشتباهی است و باید کارگردان را از این بابت بازخواست کنیم. ولی چه کنیم که دستمان و طبیعتا زورمان به کارگردان بازی نمی‌رسد!

از داستان، نوع روایت، گیم‌پلی و میزان تعامل و همچنین گرافیک بازی گفتیم. به نظر شما چه چیزی باقی می‌ماند؟

شاید به صورت قراردادی هر منتقد بازی در پایان نقد خود به موسیقی بازی اشاره‌ای مختصر می‌کند و بعد به سراغ جمع‌بندی نقد خود می‌رود. شاید تقریبا در همه‌ی موارد پاراگراف یکی مانده به آخر به موسیقی بازی اختصاص داده می‌شود و اگر من هم بخواهم همین‌کار را در این‌جا بکنم جفایی بزرگ در حق موسیقی بازی و آهنگساز با استعدادش یعنی Jared Emerson-Johnson باشد. موسیقی که این‌جا روح بازی است و هیچ وقت، حتی برای یک لحظه هم احساس نمی‌کنید از بازی جدا شده و دارد ذهنتان را به جای دیگری غیر از آن‌جا که بازی می‌خواهد می‌برد. مهم‌ترین ویژگی موسیقی بازی این است که هیچ وقت، در هیچ‌جای بازی احساس نمی‌کنید دارید یک آهنگ می‌شنوید! و هنری ارزشمند است که از قاب و جایگاه خود بیرون نزند و در این مورد وقتی می‌بینیم موسیقی بازی به خوبی دارد نظام هماهنگ بازی را تکمیل می‌کند و اصلا میل به خودنمایی ندارد، باید بیشتر از یک به به و چه چه ساده نثارش کنیم! پیشنهاد من این است که بعد از انجام بازی، یا حتی قبل از آن و یا همین الان که دارید این متن را می‌خوانید، یا هر وقت دیگری، هرگز آلبوم موسیقی متن این بازی را جداگانه گوش نکنید! شاید آهنگ‌ها ضعیف و بد به نظر برسند. شاید به نظرتان برسد با اثر سخیف و بیرون زده‌ای مواجه هستید. شاید حس کنید که دارید آهنگ می‌شنوید و این طور همه‌چیز خراب می‌شود! شاید این اولین بار است که واقعا با موسیقی متن بازی سر و کار داریم که متعلق به بازی و متعلق به تمام حس‌های خوب و بدی است که در لحظه در هنگام بازی کردن شاهد آن هستیم!

screen-clementinephoto-684

در مجموع 5 قسمت بازی، فصل دوم به هیچ وجه نتوانست موفقیت‌های فصل اول را تکرار کند و این در حالی است که انتظار می‌رفت این فصل از بازی پیشرفت‌های قابل ملاحظه داشته و از فصل قبلی خود پیشی بگیرد. این امر محقق نشد اما همان‌طور که اشاره کردم مردگان متحرک در فصل دوم موفق می‌شود پیام خود را به مخاطب برساند. تا حدی سرگرم‌کننده است و داستان آن ارزش وقت گذاشتن را دارد، بنابراین توصیه می‌شود. به هر حال می‌شود روزی 1-2 ساعت با هر قسمت از این بازی سرگرم شد.

شاید بخوای اینا رو هم بخونی:

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.

11 نظر برای این مطلب
  1. امیر می‌گوید

    این یه بازی نیست زندگیه

  2. احسان می‌گوید

    باسلام من که خودم قسمت دوم بازی روانجام دادم اصلا جذابیتی روکه قسمت اولش داشت تواین قسمت نداشت ودرپاسخ یکی ازبچه ها که گفتن انتظارتون بالا رفته بایدم بالا بره اصلا کاراصلی سازندگان صنعت بازی اینه که راضی نگه داره بازی کننده رو ودرضمن قسمت دومشونمیساخت بهتربودچون قسمت اولش واقعا تاثیرگذاربود

  3. مهدی می‌گوید

    سلام موندم بین کنی و جین کدومو انتخاب کنم.نظر شما چیه؟

    1. Reza best می‌گوید

      بنظر من کنی رو انتخاب کن چون اون دختره تازه واذده و همش پیشنهاد میده که بیا بریم ولی ممکنه جا بزنه. کنی انتخاب کن مثه عموی کلم هست

  4. mahdi می‌گوید

    سلام..
    به نظر من که این بازی محشر بود بس کم که قشنگ ساخته شده بود.تل تیل اول کار یه شرکت کوچولو بود اما تونست بازی به چه قشنگی رو بسازه.الانم چون فصل 2 رو بازی کردید انتظار دارید که نسبت به سری قبل مثل یه انقلاب باشه و یا حتی پیشی بگیره.حتی شرکت های غولی مثل یوبیسافت و اکتیویشن هم همیشه موفق نیستن اما هر دفعه تلاش می کنن بهتر از دفعه قبل باشن حالا این که فقط تل تیله.
    از نظر من تل تیل این بازی رو فوق العاده ساخت من که تحسینش می کنم.
    در ظمن شماها که هیچ کدومتون بابت این بازی پول ندادید که همتون مجانی بازی کردید.اگه پول داده بودید و این همه غر می زدید یه حرفی;)

  5. طاها می‌گوید

    خسته نشدی این همه نوشتی اااااا

  6. Dirty_danc3r می‌گوید

    دوستان فصل 2 بازی مردگان متحرک شاهکاری بود بس بهتر از فصل اول شما چون فصل اول رو بازی کردین سطح انتظاراتتون نسبت به بازی افزایش پیدا کرده در حالی که به نظر من فصل 2 خیلی احساسی تر از فصل اول بود مخصوصا پایان غم انگیزش که باید بین 2 دوست یکی رو انتخاب کنید به نظر من بهترین بازی تاریخ هستش دیگه هم اینطور بازی ساخته نمیشه چون این بازی بر پایه داستان هستش و بر پایه گرافیک نیستش که بگیم فردا بهترش میاد این بازی تو در ذهن بازیکن جای میگیره و با احساساتش بازی میکنه گاهی اوقات من کلا فراموش میکردم که تو بازی هستم و دنیای واقعی چیز دیگست تنها بازی که میتون شما رو واقعا بخندونه و اشکتون رو در بیاره حتی همینه پیشنهاد میکنم همه امتحانش کنن

  7. احمد نصیری می‌گوید

    سلام
    دوست عزیز باید عرض کنم که خیلی کم به این بازی نمره دادید! ای جی ان به این قسمت 90 داده! بعد شما چطور اومدی برداشتی 6.5 دادی؟ پایان درسته به اندازه فصل اول قشنگ نبود ولی دراماتیک و عالی بود!
    لطفا تو نممره تجدید نظر کنید
    یاعلی

    1. سعید زعفرانی می‌گوید

      به هر حال قرار نیست که نظر همه منتقدین یکی باشه و همه سایت‌ها هم یه جور نمره بدن!

    2. خودم! می‌گوید

      اتفاقا به نظر من نمره مناسبیه.
      ign به اپیزود دوم از فصل دوم این بازی هم نمره بالایی داده بود و اونو بهترین اپیزود بازی خونده بود.اپیزودی که منو از ادامه بازی منصرف کرد، بس که بد بود :|
      این دوتا اپیزودی که بازی کردم بازی ضعف شدید داشت توی گیم پلی و اتفاقا به نظرم توی باور پذیری اتفاقات و روایت داستان هم مشکل داشت. کلا از فصل اولش خیلی ضعیف تر بود.

      دستتون درد نکنه بابت این نقد، اینکه گفتین سه تا پایان داره علاقه مند شدم بقیش رو هم بازی کنم

      1. محمد می‌گوید

        البته 3 تا پایان نداره، 5 تا داره !